سلام
مانع
در زمانهای قدیم پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه
عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد....
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ گذشتند.
بسیاری هم غرولند کنان که این شهر چه پادشاه بی نظمی دارد از کنار آن رد
می شدند.نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود نزدیک سنگ شد.
بارش را زمین گذاشت و با هر زحمتی سنگ را کنا زد...ناگهان کیسه ای را دید که پر از سکه های طلا بود و روی آن یک یادداشت:
هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر در زندگی ما باشد...............
[ شنبه 89/11/16 ] [ 1:17 عصر ] [ فریبا ]
نظر