پول...پول..پول........
نگاه کن.. اگر چشمهایت باز میشوند.
.
خوب نگاه کن..شادی هایش همه در راهی به نام عشق جان داده اند..
غمت سوگند نامه ای شد که از تو زیاده نطلبد..
گفت :ملالی نیست ؛تو جان منی..هرچه کنی می مانم..
خندیدی و گفتی :تو بهترینی .
.اما فراموش کردی که بهترینها هم روزی تمام می شوند..
تو با جانت غرق در حساب و هندسه ی سقف و کاشانه بودی
و او غرق در غم و حسرت دیدن دوباره ات..
تو به امید شادی او برای سقفی
و او خسته از حرفهایی که گوشی نبود که بشنود.
.تو بودی.
.همان گوش روزهای اول عشق ..
اما از پس پرده ی این گوش مغزی بود که می گفت :
...........:پول..پول..پول...........
مغز می گفت و گوش کر میشد.
.حالا سالها گذشته است .
.کاشانه مهیا گردید.
.تو آمدی ..بعد از سالها .
.اما او نگفت ..آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا..
.و تنها گفت
؛ای کاش نمی آمدی
من سعی کردم تا سکوت کنم.من صبور بودم.
.اما استخوانهایم همیشه قصه ام را فاش می کردند.
.و ناگهان صدایی میاید که قبل از شنیدنش آنرا می بینی.
.او میشکند
و بهترین تو در نبودنت کنار آمدنت تمام می شود
!!!!!!!!! ..زیر سقف همان کاشانه!!!!!!!